مزه دار(خوَدْ / خُدْ) بامزه. خوش طعم. خوش آیند به ذائقه. - مزه دار گردیدن، بامزه شدن. مزه یافتن. خوش طعم شدن ادامه... بامزه. خوش طعم. خوش آیند به ذائقه. - مزه دار گردیدن، بامزه شدن. مزه یافتن. خوش طعم شدن لغت نامه دهخدا
مزه دار آنچه دارای مزه است، غذایی که دارای طعم خوش مزه است لذیذ ادامه... آنچه دارای مزه است، غذایی که دارای طعم خوش مزه است لذیذ تصویر مزه دار فرهنگ لغت هوشیار
مزه دار بامزه، خوشمزه، لذیذ، خوش طعممتضاد: بدمزه، بی مزه، بی طعم ادامه... بامزه، خوشمزه، لذیذ، خوش طعممتضاد: بدمزه، بی مزه، بی طعم فرهنگ واژه مترادف متضاد